ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ایلیا پسر

سرسره

              باید اعتراف کنم اززمانی که ایلیا به جمع دونفره ما اضافه شده یه روح تازه یه حس تازه نمی دونم یه چیزتازه  توزندگیمون احساس میکنم اگر خودمو به تنهائی بگم یک شورتازه ونودرزندگیم احساس میکنم بایه دلواپسی ازاینکه یک موقع نتونم وظایف خودمو نسبت به ایلیا درست انجام بدم حالا نه ازلحاظ مادی اونکه تاحالا چیزی براش کم نزاشتم از اینکه از لحاظ روحی وتربیتی درست عمل کنم البته خیلی شیطونه روز سیزده بدر که رفته بودیم خونه مامان بعد  ازظهربردمش پارک سرکوچشون باآیدین وسعید واشکان از سرسره خوشش میاد هی میرفت سر میخورد هی ازون میرفت بالا دوباره ... ال...
20 فروردين 1391

جشن تولد

اول ازاینکه چند وقت نتونستم بنویسم معذرت            جشن تولد  یکسالگی ایلیا رو تو دوروز برگزار کردیم یکبار دوستای خودم بودن (نیما وسارا - بهرام وخانمشو وپسر گلش علی -وعلی توکل ) که دست همشون در نکونه با اومدنشون حسابی حال دادن وروز دوم که یکشبه 27 شهریور بود دیگه فامیلها بودن ( مامان وبابا ومهسا وعلی و  لیلا واشکان وآیدین کوچولو خاله فاطی ونهال وخاله مریمو خاله زهرا ونیایش وسادات خانم و اعظم و دخترو پسرش که هم زدیمو ورقصیدیم و ایلیا هم کلی کادو گرفت که دست همگی درد نکنه  ...
1 بهمن 1390

هشت ماه با ایلیا

        هشت ماه گذشت هشت ماه از بهترین روزهای عمرم ؛ اون ماه های اول دوست داشتم همه چی مثل برق وباد سریع بگذره تا ایلیا زودتر بزرگ بشه . البته حالا هم هی دوست دارم زمان زود تر بگذره ایلیا بزرگتر بشه درحدی که باهم بریم بیرون وبتونه حرف بزنه چندروز پیش  موقع برگشتن به تهران توفرودگاه بندر عباس یه بابایی رو دیدم که دست پسر سه یا چهارسالش وگرفته بود وداشتن قدم میزدن پیش خودم گفتم یعنی میشه منم دست ایلیا رو اینطوری بگیرم وبریم اینورو اونور . نمی دونم شایدم بخاطره این ه که چندروز ازش دورمیشم این حس وحال برام پیش میاد خلاصه که خیلی حا ل باحالیه .ایندفه که رسیدم خونه منو شناخت وسریع دستشو دراز ک...
2 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا پسر می باشد